یادداشت جمشید پوراحمد چند وقتی است که خودم از خودم خجالت میکشم… از بس هر روز زندگیم با مرگ عزیز هنرمندی رقم خورده و بعد از خلوت نشینی با خود و پشت سر گذاشتن غم و اندوه… با یک نگاه اجمالی که با کدام هنرمند از دست رفته چه میزان خاطره دارم…چقدر دور و چقدر نزدیک بودم و آنهایی که رفتند کوچکتر از من و یا بزرگتر بودند… نتیجه اینکه دیدم دور آسیاب مرگ بدجوری تند شده و بهتر است که کار نیمه تمام نداشته باشم اول یاد فرموده مولانا افتادم؛ چه دانمهای بسیار است… لیکن من نمیدانم» واقعیتی انکارناپذیر که تک تک مان نیمه تمام و در مواردی در نیمه هم ناتمام هستیم نیمه در آرزو، زندگی و عشق و چه خواستههایمان که زنده به گور شدند و چه ناخواسته و تحمیل شدگانمان که قد کشیدند و بارور شدند، بعد فکر کردم از کجا نیمههای ناتمامم را تمام کنم… دیدم نود درصد نیمههایم در باتلاق قدرت و انحصارطلبی غرق هستند دیدم در سرزمینم دروغ»، عالیمقام شده و راست»، دستفروشی و زباله گردی می
اشتراک گذاری در تلگرام
یادداشت جمشید پور احمد بانو سیما پورسالاری، یکی دیگر از هنرمندان مسافر لنچ رها شده استان هرمزگان است؛ هنرمندی با یک کارنامه پربار و قابل توجه و فیلمسازی تازه کار از تار و پود هنوز سرور و استاد بنده، استاد حمید سمندریان به یاد ندارم ویترینی، کلیشهای و یا قراردادی نوشته باشم اینکه بانو سیما پورسالاری با شعر و داستاننویسی شروع کرده، با رادیو و تلویزیون همکاری پررنگ داشته، در فیلم و سریالهای بسیاری ایفای نقش کرده، روی صحنه تئاتر درخشش چشمگیری داشته و دارد، تحصیلکرده رشته سینماست، در زمینه آموزش کودکان و نوجوانان ید طولایی دارد، تواناییهایی قابل ستایش است در سیطره هنر این مرز و بوم در اندازه بانو سیما پورسالاری بسیارند که بر اساس اصول، قاعده و قانون حاکمان هنر با بیتوجهی و بیمهری مواجه هستند و تبعیض و استبداد چون تیری بر قلب این بانوی هنرمند و همنگاههاییست که وجود پراحساس شان را مجروح کرده بانو پورسالاری اخلاق بردگی را برای عشق و علاقه اش نسبت به
اشتراک گذاری در تلگرام